تابستان امسال، پنجمین سالگرد افشاگریهای بهیادماندنی ادوارد اسنودن در مورد سازمان امنیت ملی آمریکا NSA بود. پنج سال گذشته، سالهایی طولانی بودند اما در آنها، اثری از افزایش اطلاعات مردم، شفافسازی یا کنترل بیشتر بر دادههای شخصی نبود. در سالهای گذشته، ما نه تنها از به اشتراک گذاشتن اطلاعات توسط شرکتها با سازمانهای دولتی آگاه شدیم، بلکه استفادهی آنها از این اطلاعات برای مقاصد شخصی نیز اثبات شد. در این سالها، مردم بیش از پیش در مورد اهمیت کلانداده و اهداف نهایی آن اطلاع کسب کردهاند و روزبهروز، به ارزش افشاگریهای این کارمند سابق NSA پی بردهاند.
البته نمیتوان گفته که اطلاعات مردم در مورد انگیزههای اسنودن نسبت به سال ۲۰۱۳ تغییر زیادی کرده است. در این سالها به دفعات در مورد جاسوسی اسنودن برای روسیه، سؤالاتی مطرح و بحثهای متعددی انجام شده است و در عین حال هیچ مدرکی دال بر جاسوسی اسنودن برای روسیه یا چین در این سالها کشف نشده است. از طرفی، اسنودن نگرانی اصلی خود را افزایش نظارت بر شهروندان آمریکایی عنوان کرده، اما هیچیک از اسنادی که او دزدیده بود، ارتباطی با این نگرانی نداشتند.
باید به این نکته اشاره کرد که درصد کمی از اسناد فاش شده توسط اسنودن، اطلاعاتی در مورد برنامههای داخلی ایالات متحدهی آمریکا داشت. مقامات آمریکایی معتقدند اسنودن به ۱.۷ میلیون سند دسترسی داشته و تنها درصد کمی از آنها را منتشر کرده است. بهعنوان مثال در میان این اسناد، اشارههایی به برنامهی نظارت بدون اجازهی تصویب شده توسط جورج دبلیو بوش با نام Stellar Wind شده بود که زیرساختهایی قانونی را برای فعالیتهای بعدی باراک اوباما در این زمینه فراهم کرد. در این میان، تعداد زیادی از اسناد به نظارت خارجی و سلاحهای سایبری اشاره داشت. در نتیجه، حدس و گمانها در مورد جاسوسی اسنودن برای سازمانهای خارجی، افزایش یافت.
پدیده اسنودن
پدیدهی اسنودن، (صرفنظر از قصد شخصی او) بسیار بزرگتر از خودش و اسناد منتشر شده بود. با نگاهی به گذشته، متوجه میشویم که این پدیده، نشانههایی از یک تغییر اساسی ایدئولوژیک را نمایان کرد. در پی این تغییر، سیاسیون افراطی چپ و راست با تمام عقاید متفاوت خود، با هم به همگرایی رسیدند. بهعلاوه، این پدیده مداخلههایی را در جنگ اطلاعاتی نمایان کرد که ما کاربران بدون اطلاع، درگیر آن بودیم. پس از این پدیده، مردم آمریکا نیز بیش از همهی مردم، مجبور شدند تا به فهمی از این جنگ دست پیدا کنند.
در سال ۲۰۱۳، افراد از گروههای مختلف در پاسخ به این پدیده به صف شدند. در آن سالها هنوز پدیدهی مبارزه با تروریسم در صدر نگرانیها و بحثهای سازمان امنیت ملی آمریکا بود. این پدیده باعث شده بود تا شک و تردید در مورد بسیاری از مردم عادی آمریکا به اوج خود برسد. شک و تردیدی که پیش از آن تنها در مورد مقامات دولتی وجود داشت. این تردیدها، نیاز به نظارت دقیق روی مردم را افزایش میداد. در واقع، دشمن جدید آمریکاییها (و شاید اکثر مردم جهان) جهالت، تعصب و افراطگرایی بود که تقریبا در همهجا دیده میشد. در این میان، اینترنت به مجموعههای اطلاعاتی، ظرفیت و در برخی اوقات مجوزهای قانونی را برای ورود به هر خانهای در آمریکا را میداد.
اسنودن در آن سالها ظهور کرد و به تمام مردم نشان داد که همهی آنها، گناهکار و بیگناه، بدون مجوز قانونی تحت نظارت هستند. در این وضعیت، دو گروه و دو نظریه وجود داشت. اولی که امنیت را مهمتر قلمداد میکرد، تروریستها را دشمنان اصلی و مخفی میدانست. گروه دوم که آزادی را در اولویت قرار داده بود، دولت مخفی ناظر بر مردم را دشمنی بزرگ و همیشه حاضر مینامید. اگرچه اکثر مردم در آن زمان اهمیتی به دیدگاه هیچکدام از گروهها نمیداند، اما آزادیخواهان چپ و راست، اسنودن را یک قهرمان میدانستند. آلان روسبریجر، سردبیر آن زمان مجلهی گاردیندر مورد او نوشت:
انگیزههای او قابل توجه هستند. اسنودن رفتار واقعی آژانس امنیت ملی را فاش کرد. شواهد نشان میدهد که او علاقهای به پول ندارد و همچنین، وابستگی به گروههای چپ و مارکسیست و ضدیت با آمریکا نیز در رفتار او مشاهده نمیشود. در مقابل، او اعتقاد و علاقهای عمیق به قانون اساسی آمریکا دارد. به علاوه او مانند هر «هکتیویست»* دیگر، طرفدار سیاستمدار آزادیخواه یعنی ران پائول است. نظریات ران پائول نیز بسیار به طیف جمهوریخواه نزدیک است.
*هکتیویستها کسانی هستند که از نفوذ، هک و دسترسی به اسناد برای مقاصد اجتماعی یا سیاسی استفاده میکنند.
در آن سالها لقب وطنپرست راستی و چپیهای نگران ارتباطات بینالمللی در میان سیاستمداران آمریکایی رایج بود. در این میان اسنودن که یک کپی از قانون اساسی آمریکا را در دیسک خود در سازمان NSA نگهداری میکرد، از سمت طرفداران بهعنوان یک میهنپرستِ تنها، در زمینهی مبارزه برای آزادی شناخته میشد.
آن گروه مرموز
قطعاً کارهای اسنودن یک حرکت فردی نبود. او نمیخواست مانند افشاگرانی همچون مارک فلت یا دنیل الزبرگ باشد. او میخواست به نماد رهبری در این زمینه تبدیل شود و در نهایت نیز موفق شد. در پنج سال گذشته، شخصیتی که او از خودش در ذهن جامعه بنا کرد، مخالفتها با دولت مخفی و نظارهگر آمریکا را افزایش داد. البته او تنها بخشی از این حرکت بود چرا که بخش عظیمی از این حرکت، توسط یک فیلم مستند برندهی جایزهی اسکار با حضور او، یک فیلم داستانی به کارگردانی الیور استون و کلیپهای ویدیویی که منبع درآمد اصلی او بودهاند، انجام شده است.
ادوارد اسنودن اکنون در توییتر حدود ۳.۸۳ میلیون فالور دارد. او یک شخصیت تأثیرگذار است و قدرت زیادی نیز در این تاثیرگذاری دارد. در نتیجه، هرگونه ارزیابی در مورد تأثیر عملکرد او، نه تنها باید اسناد منتشر شده را بررسی کند، بلکه باید نمایش شخصی او را نیز در نظر داشته باشد.
مقالههای مرتبط:
در حقیقت، اکثر آن نکاتی که عموم مردم در مورد اسنودن میدانند، در نمایشهای منتشر شده از او و توسط گروهی کوچک از اطرافیان و متحدانش فیلتر شدهاند. در زمان انتشار اسناد اولیه، تمام متحدان اسنودن، طرفداران ویکیلیکس بودند که ارتباطی دولبه، دشوار اما صمیمی با او داشتند. اسنودن ادعا کرده که ابتدا قصد انتشار اسناد در ویکیلیکس را داشته است. اما در سال ۲۰۱۲ کهجولیان آسانژ تحت نظارت شدید در سفارت اکوادور در لندن به سر میبرد، دسترسی به او دشوار بوده و این انتشار غیرممکن شده است.
پس از ناامیدی از آسانژ، اسنودن تصمیم گرفت تا با یکی از طرفداران پروپاقرص ویکیلیکس یعنی گلن گرینوالد، یک خبرنگار مستقل، ارتباط برقرار کند. وقتی ارتباط با گرینوالد هم غیرممکن شد، اسنودن با فیلمساز مستند، لارا پویتراس تماس گرفت. پویتراس، پیش از آن یک مستند در مورد یکی از بادیگاردهای اسامه بنلادن ساخته و توسط دولت تحت بازرسی قرار گرفته بود. گرینوالد در آن زمان نیز از این مستندساز دفاع کرده بود. نکتهی قابل توجه این است که نظارتهای دولتی در سال ۲۰۱۱ و پس از تصمیم پویتراس به ساخت فیلمی در مورد ویکیلیکس، به آزار و اذیت تبدیل شدند.
جولیان آسانژ
پویتراس ابتدا عضو پروژهی تور بود که مرورگر مشهور و ناشناس تور را توسعه دادند. او از سال ۲۰۱۰ با جیکوب اپلبام از اعضای مهم پروژهی تور و ویکیلیکس آشنا شده و در نهایت دوست و متحدی نزدیک با آسانژ شد. بهعلاوه، گزارش منتشر شده در مجلهی وایردتوسط کوین پولسن نشان میدهد که اسنودن نیز از سال ۲۰۱۲ و در همان زمان استخراج اسناد، با اعضای پروژهی تور و خصوصا رونا سندویک در ارتباط بوده است. او و سندویک در دسامبر سال ۲۰۱۲ یک انجمن رمزنگاری را در هونولولو راهاندازی کردند و اسنودن در آنجا جلسهی آموزش راهاندازی سرورهای تور را برگزار کرد.
ارتباط اسنودن با پویتراس از طریق همان انجمن و جلسهها و با واسطهی میکا لی از اعضای انجمن تور انجام شد. پویتراس برای آزمودن اهداف اسنودن، به اپلبام مراجعه کرد. در نهایت با توجه به همپوشانی انجمن تور و وبسایت ویکیلیکس به این نتیجه میرسیم که اسنودن در زمانی که بهعنوان پیمانکار NSA مشغول به فعالیت بوده، با ویکیلیکس نیز ارتباط داشته است. فراموش نکنید که اسنودن کار در NSA را برای دزدیدن اسناد انتخاب کرده بود.
در سال ۲۰۱۴ که مستند این اتفاق با نام Citizenfour پخش شد، افراد کمی از ارتباط عمیق پویتراس با ویکیلیکس و تور و همچنین نزدیکی عقاید او با آسانژ اطلاع داشتند. در این میان، گاردین نیز خبرنگار باتجربهی خود یعنی اوان مکآسکیل را بههمراه پویتراس و گرینوالد به هنگکنگ فرستاده بود و در نتیجه، این تصور بهوجود آمد که اقدامات اسنودن، بیشتر ژورنالیستی است تا ایدئولوژیکی.
فیلم Risk، اثر پویتراس است که در سال ۲۰۱۶ و با محوریت عملکرد ویکیلیکس منتشر شد. در این فیلم، نشانههایی از رابطهی پیچیدهی این مستندساز با آسانژ، به دفعات دیده میشود. البته این فیلم، محصول مورد نظر پویتراس نبوده است. فیلم اصلی با نام Asylum در سال ۲۰۱۷ و در جشنوارهی کن به نمایش درآمد. استیون زایتچیک منتقدلسآنجلس تایمز این فیلم را اثری در ستایش آسانژ و با هدف نشان دادن او بهعنوان قهرمان نامیده بود. اما در فیلم ریسک، ما جنبههایی دیگر از شخصیت آسانژ و خوشیفتگی او و ارتباطات نامناسبش با زنان را میبینیم. در همین فیلم، پویتریاس نیز بخشهایی از یادداشتهای فیلمسازی خود را میخواند که نشاندهندهی دمدمیمزاج بودن آسانژ است.
آسانژ در بین این دو فیلم تعداد بسیار زیادی از طرفداران خود را از دست داد. یکی از مهمترین دلایل این اتفاق، تأثیر او و ویکیلیکس در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا بود. تأثیری که با انتشار ایمیلهای هیلاری کلینتون در این سایت گذاشته شد. کارشناسان امنیت معتقدند این ایمیلها توسط هکرهای روسی در اختیار ویکیلیکس قرار گرفتهاند.
البته در مورد پویتراس بهنظر میرسد روی برگرداندن از آسانژ بیشتر شخصی باشد تا سیاسی. اگرچه رفتار آسانژ با پویتراس مناسب نبوده و او با بیاحترامی درخواست حذف صحنهایی از فیلم را داشته است، اما ناراحتی پویتراس از او تنها شخصی است. در نهایت او اعتقاد دارد که انتشار ایمیلها در ویکیلیکس با همان اهداف همیشگی ژورنالیستی بوده و هدفی برای بردن جنگ اطلاعاتی یک طرف درگیر در انتخابات، نداشتهاند.
پویتراس در مورد اولین تماس از سمت اسنودن میگوید که ابتدا تصور را بر برنامهریزی و حیلهی FBI برای دستگیری او، اپلبام یا آسانژ گذاشته است. او این صحبتها را در فیلم ریسک بیان میکند. پویتراس ادعا میکند که سفرش به هنگکنگ بدون اطلاع ویکیلیکس بوده است؛ اما میکا بام و اپلبام ادعا میکنند که از منبع او مطلع بودهاند. بههرحال، او ادعا میکند که آسانژ از در اختیار نگذاشتن اسناد در دستان ویکیلیکس (توسط او) عصبانی بوده است.
در ادامه اگرچه پویتراس خود را فردی بیطرف در این داستان میداند، در زمان فیلمبرداری از اسنودن در هنگکنگ، در مورد فراهم کردن پناهگاهی برای او با آسانژ تماس میگیرد و در نهایت نیز او را به دست افراد ویکیلیکس میسپارد. در پایان اگرچه ارتباط پویتراس و آسانژ تیره و تار شد، اما او در پروژهی تور و ارتباط با اپلبام، باقی ماند. نکتهی جالب این است که او در فیلم خود اشارهای هم به اتهامات آزار و اذیت جنسی علیه اپلبام میکند.
پویتراس در صداگذاری بعد از ساخت که روی فیلم Risk لحاظ شده، میگوید:
وقتی آنها این نشت اطلاعات را بررسی کنند، داستانی میسازند و آن را توطئه میخوانند. آنها هیچگاه نمیفهمند که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. آنها نمیفهمند که همهی ما، اطلاعات را از یکدیگر مخفی میکردیم.
اگرچه منظور او بهطور واضح در این متن مشخص نیست، اما میتوان گفت که منظور از «همهی ما» مجموعهای از افراد مستقل با عقاید مشابه بوده است. افرادی که هرکدام احتمالاً انگیزههای بلندپروازانهی خود را دارند و ارتباطات شخصی پیچیده و سری با هدف حکمرانی با یکدیگر داشتهاند. در نهایت، این اسنودن بود که تصمیم گرفت خود را در دستان این افراد قرار دهد.
آمریکاییها در مورد ایدئولوژی سیاسی این گروه کوچک از افراد، به نتیجهی مشخصی نرسیدهاند. عقاید اولیهی آنها بیشتر به چپها نزدیک است؛ پایگاهی سیاسی که انتقادها نسبت به عملکرد آژانس ملی امنیت از آنجا شروع شد. اما هریسون یکی از ویراستارهای ویکیلیکس و مشاور آسانژ پیش از سفر به هنگکنگ، کمپینی انتخاباتی برای نمایندهی راستگرای سنای استرالیا برگزار کرده بود. این کمپین، توسط حزب ویکیلیکس در استرالیا حمایت شده اما در نهایت موفق نبود.
در داستانی دیگر، حزب ویکیلیکس در استرالیا تحت مدیریت پدر آسانژ، جان شیپتون با رئیسجمهور سوریه یعنی بشار اسد دیدار داشته است. شیپتون در این دیدارها، عملکرد روسیه را در این منطقه، در برابر آمریکا تأیید و تحسین کرده است. همهی این رفتارها، جهتگیری راستگرای ویکیلیکس را تا حدودی تأیید میکند.
تاریخنگار سیاسی شان ویلنتز در مقالهای در سال ۲۰۱۴، یکی از معدود منتقدان عملکرد آسانژ، اسنودن و گرینوالد بود. او مدعی بود که کارهای این گروه، چیزی بیشتر از چند ایده نبود و بدون انسجام خاص، تنها باعث ایجاد چند حرکت سیاسی شد. او نتیجهی این اتفاق را با عبارت آزادیخواهی از روی ترس تشریح کرد. در واقع با کمی تأمل در ارتباطات اولیهی این چند نفر نیز به نتیجهای مشابه میرسیم. هدف اصلی آنها، دورویی دولت آمریکا بود که همیشه ادعا بر پیروی از قوانین بینالمللی و احترام به حقوق بشر داشت؛ اما این داستان نشان داد که دولت آمریکا، استانداردها و ارزشهای ادعا شده توسط خودش را نیز زیر پا میگذارد.
آمریکا در عملکردهای اینچنینی سابقهی روشنی داشته است. جنگ عراق یکی از این نمونهها است که با دروغ، حقایق ساختگی و دستکاری واقعیتهای جنگ، باعث مرگ صدها هزار انسان و شکنجهی متهمان جنگی در زندانهای مخوف CIA در خلیج گوانتاناموشد. در واقع با این جنگ، نظریهی جنگهای پیشگیرانه و مفهوم پکس امریکانا بهمعنای صلح جهانی به خاطر سلطهی آمریکا، احیا شد.
حاکمیت قانون
نکتهی قابل توجه در این بخش، مفهوم حاکمیت قانون است. در یک سو، افشاسازی عملکرد دوگانهی دولت، تأثیر گرفته از این نظریه است که یک حکومت لیبرال دموکرات، باید به ارزشها و ایدههای خود پایبند باشد. در این ارزشها، مسئولیتپذیری دولت با استفاده از آگاهی عمومی، تأسیس انجمنهای نظارتی، انتخاب سیاستمداران فعال و استفاده از همهی مکانیزمهای دموکراسی برای جلوگیری از تصویب قانونهای خودسرانه یا بررسی نشده، لحاظ شده است. دراین ارزشها، ابزارهایی همچون تظاهرات، نافرمانیهای مدنی و افشاسازی عملکردهای اشتباه دولتها، ابزارهای کارآمدی هستند.
اما در سوی دیگر این نبرد، قانون بهعنوان همان سیاستها اما با پوشش دیگر، شناخته میشود. در این نظریه، قانون توانایی مشخص کردن فرآیندهای گستردهای را دارد اما چگونگی اجرای آنها در موقعیتهای بهخصوص را مشخص نمیکند. در واقع، انسانها تصمیم به چگونگی اجرای این رویکردها را میگیرند و در نهایت، تصمیمگیرندگان همان افراد قدرتمند هستند.
در فیلم ریسک، آسانژ در یک تماس صوتی با اشاره به قانونی بودن فعالیتهای ویکیلیکس در آمریکا میگوید:
ما معتقدیم که متمم اول قانون اساسی از ما حمایت میکند. اما این مسئله سیاسی است. قوانین توسط قاضیها تفسیر میشوند.
او همواره به این نکته اشاره داشته است که مفهوم قانونی بودن تنها یک ابزار سیاسی است. او خصوصا این نظریه را در زمانی که مورد اتهامات قانونی باشد، بیان میکند. اما بدبینی افراد اطراف اسنودن از نگاه کلی آنها به قانون و چشماندازی شبیه به اشمیت دریافت نمیشود. بلکه آنها آمریکا را بهعنوان یکی از بزرگترین نمایندگان حاکمیت قانون، بهخاطر سوءاستفاده از تعابیر و پوشش گذاشتن بر علکمردهای مخفیانهی دولت در سایه، مورد انتقاد قرار میدهند.
در این میان، اسنودن بهعنوان یک فرد مخالف سیاستهای سازمان امنیت ملی، از طرف خبرنگاری همچون روسبریجر بهعنوان یک وطنپرست شناخته میشود؛ اما متحدانش، او را معتبرترین افشاساز سیاستهای دوگانهی آمریکا میدانند.
فعالان ویکیلیکس معتقدند ایدهی لیبرالی حاکمیت قانون، هم در داخل و هم خارج از آمریکا، تنها دروغی است که به قدرت مسئولیتناپذیر اجازه میدهد تا به نیرویی بزرگ و حاکم بر جهان تبدیل شود. سارا هریسون یکی از نیروهای ویکیلیکس بوده که در جریان پناه دادن به اسنودن نیز دخالت داشته است. او معتقد است آمریکا بههمراه متحدانش یک تور بزرگ و جهانی از اطلاعات، دیپلماسی و ابزارهای نظامی ایجاد کرده است که در تلاش برای دیدن، شناختن، فرمانروایی و تصمیمگیری برای همهی مردم جهان است.
هریسون معتقد است تور ساختهشده توسط آمریکا به همهی مردم دسترسی دارد اما از قانون مبرا است. او این پدیده را قدرتمندترین نیروی بدون مسئولیت جهان میداند که شامل ایالات متحدهی آمریکا و دموکراسی غربی است. گرینوالد نیز کمکم به همین نظریه رسیده است. او که ابتدا از جنگهای افغانستان و عراق حمایت کرده بود، پس از مدتی با دیدن کشته شدن و شکنجهی مردم بیگناه نظر خود را تغییر داد و این سوال را مطرح کرد:
چه کسی در ۶ دههی گذشته بیش از سازمان امنیت ملی آمریکا، در جهان مرگ و رنج و استبداد ایجاد کرده است؟
گرینوالد پس از مدتی به قدری آمریکا را در تمام حوادث جهان مقصر و بدطینت میداند که هیچ انتقادی به عملکردهای اشتباه دولتهای دیگر ندارد. وقتی از او در مورد حملات تروریستی دولتهای دیگر سؤال میشود، تنها به این نکته اشاره میکند که آمریکا نیز اقداماتی مشابه دارد.
پس از گذشت مدت طولانی از افشاگریهای اسنودن، یک نتیجهگیری برای آمریکاییها واضح شده است. آنها معتقدند افشاگریهای بزرگ این مأمور سابق، درمورد برنامهی نظارتی آژانس امنیت بهنام PRISM بهدرستی تفسیر نشدهاند. در واقع، اطلاعات در زمان افشا شدن توسط گرینوالد و بارتون گلمن از واشنگتن پست بهگونهای تفسیر شد که کل فعالیت NSA را غیرقانونی نشان میداد. نکتهی قابل توجه، فشار زیاد اسنودن بر گلمن بوده تا اسناد را پیش از ویراستاریهای نهایی واشنگتن پست بهسرعت چاپ کند. این حقیقت در کتابی از گرینوالد فاش شده است.
داستان اولیه که توسط گرینوالد و گلمن منتشر شد به این نکته اشاره داشت که سازمانهای NSA و FBI تحت برنامهی PRISM، به سرورهای ۹ شرکت بزرگ دنیای فناوری دسترسی دارند. این شرکتها مایکروسافت، یاهو، گوگل، فیسبوک، پالتاک، AOL،اسکایپ، یوتیوب و اپل بودند. در واقع، عبارت «دسترسی مستقیم» دقیق نبود و این حس را القاء میکرد که این سازمانها در هر زمانی توانایی ورود به سرورهای این شرکتها را داشته و نیاز به هیچ مجوز قانونی ندارند.
اگرچه اصلاحیههایی بر اظهارات قبلی بهسرعت منتشر شد، اما تأثیر ذهنی ایجاد شده بهخاطر آن روی ذهنیت عموم جامعه، هیچگاه بهطور کامل پاک نشد. اسنودن نیز هیچگاه از طریق پلتفرم خود نسبت به اصلاح این تفسیرها اقدام نکرده است. چارلی سوجنویسندهای است که کتابی مرتبط با این موضوعات منتشر کرده و در آن، به تفسیر اشتباه برنامهی PRISM اشاره کرده است. این کتاب، Power Wars: The Relentless Rise of Presidential Authority and Secrecy نام دارد.
برنامهی PRISM تحت سیستم FISA کار میکرد که طی آن، یک همکاری امن بین شرکتهای اینترنتی و NSA وجود داشت. طبق این برنامه، هرگاه فردی به عضویت در گروههای تروریستی مظنون میشد، NSA میتوانست پیامهای او را از سرورهای شرکتها درخواست کند. بسیاری از آمریکاییها هنوز این برنامه را نوعی تجاوز غیرقابل بررسی به حریم خصوصی میدانند. در این میان کارشناسان رسانهای آمریکا معتقدند برنامهی PRISM نشاندهندهی یک دولت در سایه و با عملکرد مستقل از حاکمیت قانون نیست.
سوماس میلن که در آن زمان یک خبرنگار نشریهی گاردین بود، متنی با نظر به افشاگریهای اسنودن منتشر کرد و بهطورکلی، تبعیت از قانون توسط دولتهای آمریکا و بریتانیا را به سخره گرفت. او معتقد بود تلاش برای پاسخگو کردن سازمانهای اطلاعاتی و خارج کردن آنها از روندهای مخفی و تاییدیههای داخل سازمانی، کاری بیهوده است.
میلن معتقد است از آنجایی که سازمانهای دموکراتیک توانایی مسئولیتپذیر کردن آمریکا و دیگر دولتهای غربی را در زمینهی فعالیتهای اطلاعاتی و نظامی ندارند، این مسئولیت برعهدهی افشاسازان اطلاعات است. بقیهی مردم نیز باید تلاش کنند تا شجاعت این افراد بیهوده تلقی نشود. البته از آنجایی که او اعتقادی به سازمانهای دموکراتیک نداشته است، بخش آخر سخنان تاحدودی مبهم میماند.
متحدان آسانژ که میلن هم جزو آنها است، بهروشنی نشان دادهاند که اعتقادی به لیبرال دموکراسی و ارزشهای آن ندارند. آنها در مبارزه با دورویی این سیاستها، حتی از نیروهایاقتدارگرا نیز کمک گرفتهاند. بهعنوان مثال میلن یکی از مهمانان همیشگی جلسات دورهای پوتین و دستیارانش در ارتباط با سیاست خارجی بوده است.
از طرفی، آسانژ نیز که زمانی لیبرال بود، اکنون روسیهی تحت حاکمیت پوتین را یک جبههی مقاوم در برابر امپریالیسم غربی میداند. بهعلاوه، روسیه تاکنون کمکهای مالی زیادی به ویکیلیکس کرده و آسانژ نیز از حامیان آنها در سیاستهای خارجی خصوصاً در سوریه است. فعالیت آسانژ و تیمش در سال ۲۰۱۶ در جهت افشاسازی ایمیلها نیز با وجود تأیید نشدن دست داشتن دولتها در آن، عملکردی به نفع روسیه و بر ضد دموکراسی آمریکایی بوده است.
گرینوالد نیز رفتارهای مشابهی دارد و در بسیاری از اوقات، اخبار منتشر شده در مورد دست داشتن روسیه در انتخابات آمریکا را ترسی واهی از روسیه دانسته است. او در مصاحبهای باRT و پس از ملاقات با اسنودن در مسکو در سال گذشته، با اشاره به دو اعتراض تاریخی صورت گرفته در آمریکا (Tea Party و جنبش والاستریت)، آنها را مشترک و بر ضد حاکمیت شرکتها بر مردم دانست. او ترامپ را نامزدی دانست که با این سلطهی شرکتها مبارزه میکند.
نقش روسیه و بهرهبرداری از اتفاقات
در میان تمام کشمکشهای پیشآمده به نظر میرسد رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین بیشترین بهرهبرداری را از این موضوع داشته است. او با استفاده از حقیقتی که پویتراس به آن اشاره کرد (بیاطلاع گذاشتن افراد حاضر در دایرهی اطرافیان اسنودن)، بهترین مزیتها را متوجه خود و دولتش کرد. اگرچه اسنودن ادعا میکند که تمام کارهایش بیش از روسیه، به نفع ایالات متحدهی آمریکا بوده است، آما طرز تفکر ایجاد شده بهخاطر افشاگریهای او، بیش از همه به نفع رئیس جمهور روسیه تمام شده است. در واقع، این تفکر عمومی از خود اطلاعات منتشر شده باارزشتر است.
دولتهای بسیاری در جهان (خصوصاً روسیه) از افشاگریهای اسنودن برای گسترش برنامههای نظارتی خود استفاده کردند. بهعلاوه آنها تلاش برای رقابت هرچه بیشتر با قدرت سایبری آمریکا را نیز بیش از پیش افزایش دادند. بهعنوان مثال پوتین از برنامهی PRISM استفاده کرد و با مطرح کردن نظریهی دولت در سایه، اینترنت را نقشهای از طرف سازمان سیا اعلام کرد.
پوتین با استفاده از اطلاعات منتشر شده توانست به شرکتهای بزرگ رسانهای آمریکا حمله کند. او طرفداری شدید از سیلیکون ولی را هدف قرار داد و در نهایت با انتقاد از شرکتهای این منطقه، نظریهی حاکمیت دولتها بر فضای سایبری را مطرح کرد. نظریهای که طبق آن، هر ملتی کنترل جریان اطلاعات در داخل قلمرو خود را خواهد داشت.
روسیه از مدتها پیش در جنگ اطلاعاتی کشورهایی همچون اوکراین و منطقهی بالکان شرکت داشته است. آنها تلاش میکنند تا تأثیرات خود بر دنیای دیجیتال را نیز بیشتر کند. یکی از ابزارها برای افزایش این قدرت، ضعیف کردن اثر جهانی شرکتهای فناوری است که قدرت سایبری زیادی را به آمریکا دادهاند. در این مبارزه، پوتین بیش از همه از ظاهر حمایتگر خود در قبال اسنودن استفاده کرده است. در واقع او را قهرمان بزرگ دنیای آزاد نشان داده است.
از طرفی اسنودن همیشه تلاش کرده است که خود را فردی مستقل و حتی دلسوز برای آمریکا نشان دهد. او در برنامهای تلویزیونی که توسط پوتین برنامهریزی شده بود، از پوتین در مورد اجرای نظارتهای دولتی سؤال پرسید اما پاسخ منفی دریافت کرد. او چندی پیش دولت روسیه را در توییتی، پر از فساد خوانده بود. البته برخی معتقدند که پوتین در زمانهای تصمیمگیری برای حذف برخی فعالان دولت، از این سیاست استفاده میکند.
در نهایت، نتیجهگیری در مورد این رفتارهای اسنودن، به اعتماد مردم و خصوصاً آمریکاییها به او باز میگردد. آنها میتوانند او را یک بازیچهی روسیه قلمداد کنند یا یک وطنپرست افشاگر که تنها در برخی موارد، تفسیر اشتباهی از حوادث داشته است. اسنودن از جنگ اطلاعاتی به خوبی اطلاع دارد. او با هوشمندی پیامهایی را برای فالورهای خود ارسال میکند. این کارمند سابق NSA برای افشاگریهای خود نیز نیویورکتایمز را انتخاب نکرد چرا که از به تعویق انداختن اظهاراتش در این رسانه، میترسید.
ادوارد اسنودن در انتخابات اخیر آمریکا نیز اظهاراتی داشته است. او سیاست را ابزاری برای کمتر شیطانی نشان دادن یکی از طرفین سیاسی میداند. او در مورد انتخابات سال ۲۰۱۶ گفته بود که هیچگاه امیدی به وجود گزینهای سوم در این سیاست وجود ندارد.
تأثیر جهانی
بههرحال توییتها و سخنرانیهای اسنودن تأثیری جهانی دارند. پس از افشاگریهای او، کاربران سرویس تور از یک میلیون به ۶ میلیون رسیدند. او همواره به فالورهای خود میگوید که از مرورگر تور یا پیامرسان Signal استفاده کنند. موتور جستجوی پیشفرض مرورگر تور، DuckDuckGo نام دارد. این موتور ادعا میکند که از ترکیب اطلاعات کاربران استفاده نمیکند. کاری که موتورهای جستجوی دیگر برای بهبود نتایج جستجو انجام میدهند. پس از افشاگریها، استفاده از این موتور جستجو نیز افزایش ۶۰۰ درصدی داشت.
مقالههای مرتبط:
یکی از شرکای موتور جستجوی مذکور،موتور یاندکس است که بهعنوان موتور جستجوی روسی تحت مدیریت دولت این کشور شناخته میشود. البته این شرکت ادعا کرده که اجازهی دسترسی یا اشتراک اطلاعات کاربران را به شرکای خود نمیدهد. در نهایت باید به این نکته توجه کنیم که تأیید کردن این سرویسها توسط اسنودن، باعث افزایش علاقهمندی بیچون و چرای کاربران به آنها شده است.
اسنودن در سال ۲۰۱۶ بهعنوان مدیر سازمانی انتخاب شد که با نام بنیاد آزادی رسانه (Freedom of the Press Foundation) در سال ۲۰۱۲ تأسیس شده است. این سازمان با هدف ممکن ساختن پرداختهای حامیان مالی ویکیلیکس توسط سرویسهای مسترکارت، ویزا و پیپال تأسیس شده است. این سرویسها، پرداختهای کاربران به حسابهای ویکیلیکس را مسدود میکنند.
اسنودن در سال ۲۰۱۴ بههمراه پویتراس، گرینوالد و لی بهعضویت هیئت مدیرهی این سازمان درآمد. دوست قدیمی او یعنی رونا سندویک از پروژهی تور نیز جزو مشاوران فنی این سازمان است. این سازمان تا ابتدای سال ۲۰۱۸ از ویکیلیکس حمایت میکرد و پس از اختلاف نظر پیرامون اظهارات و عقاید آسانژ، هیئت مدیرهی آن از هم جدا شدند. این گروه از زمان تأسیس، بخش اعظمی از بودجهی سالانهی ۲ میلیون دلاری خود را برای توسعهی نرمافزارهای رمزنگاری برای رسانهها اختصاص داده است.
بزرگترین موفقیت آنها، توسعهی سیستمی با نام SecureDrop بر پایهی تور بوده است که توسط رسانههای بزرگی همچون گاردین، نیویورک تایمز و واشنگتن پست استفاده میشود. این رسانهها از سرویس مذکور برای دریافت اسناد افشاگرهای اطلاعاتی استفاده میکنند.
با توجه به تمامی موارد گفته شده، این سؤال مطرح میشود که آیا اسنودن، برند قابل اعتمادی است؟ او همیشه ادعا کرده که گفتگویی جدید در مورد نظارت اینترنتی در آمریکا شروع کرده است. باراک اوباما نیز از عملکرد او در ایجاد این بحث و گفتگوی عمومی تشکر کرده بود. از نظر او، این گفتگوها باعث قانونمندتر شدن ابزارهای مورد استفادهی دولت میشود.
البته اسنودن هیچ علاقهای به این سیاستها از خود نشان نداده است. او از هواداران خود میخواهد که تکیه کردن بر لیبرال دموکراسی بهعنوان ابزاری برای بهبود اوضاع را پایان دهند. او میخواهد خود طرفداران حرکتی انجام دهند و سیاستمداران آمریکایی را تنها ابزارهایی خوانده که آنها را از مسیر دور میکنند. او برای اثبات ادعای خود، اتفاقات تاریخی را مثال میزند و در نهایت معتقد است که فناوری با قانونگذاری میانهی خوبی ندارد.
در پایان با نگاهی به پنج سال گذشته از افشاگریهای اسنودن، مسیرهای محدودی را برای آمریکاییها میتوان متصور شد. آنها که اکنون تحت حاکمیت رئیسجمهوری اقتدارگرا هستند، تغییراتی در سیستمهای قانونی و فعالیتهای نظارتی خود داشتهاند اما هنوز نیز نیاز به تغییرات بزرگ در آن حس میشود. کارشناسان رسانهای و فناوری آنها و منتقدان عملکردهای اشتباه شرکتهای فناوری، به این نتیجه رسیدهاند که فناوری آنها را نجات نخواهد داد و اسنودن نیز قهرمان بلامنازع این نبردها نخواهد بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.